کاش دلدارم بداند عاشق مهر و کمالـــــــش
کاش در دیده بخواند طالع بدر و جمالـــــــــش
سالها ماندم غریقش در الم سوزیده قلـــــبم
کاش از خوابش بخیزد طعنه زد خار و رمانش
*****
چشم ها باریده اشکی از فراق دلبرانــــــــــــــی
دیده ها پرسیده دردی ازطلاق زندگانـــــــــــــــی
کور شد قلب دو چشمم از مرارت هــای یارم
رو به صحرا گام بردم از نفاق بندگانــــــــــــــــی
*****
کنار ساحل دریا کشیدم موی نمناکــــــــــــــــش
دل آزرده شدم مجنون پریدم سوی دل پاکش
خروش آب های دل به ناگه موج زد دیده
مرا پوشیده در ژرفی کنار کوی گم چاکـــش
*****
مانده ام در انتظارت آن کنار دشــــت قلبم
جسته ام مهر کمالت آن دیار مســـت دردم
ناگهان پوشیده اشکی در میان دیدگانــــــــــم
یخ زده دیدار عشقت آن مزار گشت سردم
*****
می دویدم همچو آهو می خزیدم در کــــنارت
تا که نزدیکت رسیدم می کشیدم زهـر خارت
بی گمان آسوده خفتی من اسیر وعــــدها را
می پریدم از غمستان می جویدم در دیارت
*****
کنار ساحل دریا چو موج آمد به دیـــــــــــــداری
بغل کردم تو را جانا مهی آمد بــــــــــــــه آزاری
چنان در عشق تو سوزان و دل شادی و پروازی
چو مستان در مزار تو گلی آمد پدیــــــــــــداری
جاسم ثعلبی 07/12/1390
:: برچسبها:
عشق یخ زده ,
:: بازدید از این مطلب : 1593
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5